پسر یک مزرعه ‌‌دار


یادداشتهای پسر یک مزرعه ‌‌دار

مشاهیر مدیریت : " پیتر دراکر " پدر مدیریت نوین
پیتر دراکرهم مديران فعال و هم نويسندگان سراسر جهان، پيتر دراکر را استاد برجسته‌ مديريت مي‌دانند. او خودش ترجيح مي‌دهد که يک نويسنده اطلاق شود. او ادعاي اختراع مديريت را ندارد اما معتقد است که آن را به عنوان يک روش زندگي که محور رفاه اجتماع مي‌باشد، کشف کرده است. با بيش از 33 کتاب که طي هفت دهه به چاپ رسيده‌اند، دراکر پدر و بنيانگزار تحقيقات مديريت نوين است.
1909 تولد
1927آغاز تحصيل در دانشگاه هامبورگ
1931اخذ دکتراي حقوق عمومي و بين‌الملل از دانشگاه فرانکفورت آلمان
1933نقل مکان به لندن براي کار به عنوان سرمايه‌گذار بانکي
1939ترک لندن به سوي ايالات متحده و کار به عنوان خبرنگار و مشاور سرمايه‌گذاري بخش‌هاي خبري مالي.
1940مشاور خصوصي امور کسب و کار و سياست‌هاي دولت؛ استاد کالج سارا لارنس ؛ استاد کالج بنينگتون در ورمونت.
1943صرف 18 ماه زمان به عنوان مصاحبه کننده‌ مديران ارشد در جنرال موتورز که باعث شکل‌گيري کتاب پر فروش او يعني مفهوم سازماني شد
1950 استاد مديريت در دانشگاه بازرگاني نيويورک
1969 انتشار کتاب عصر گسست
1971 استاد مديريت در دانشکده‌ ماري رانکين کلارک در کلارمونت
1973 انتشار کتاب مديريت: وظايف، مسئوليت‌ها، روش‌ها
1990 تاسيس بنياد پيتر دراکر در خصوص مديريت غيرانتفاعي
1999 انتشار کتاب چالش‌هاي مديريت در قرن 21
2005وفات

زندگي و دوران شغلي در سال 1909، پيتر فرديناند دراکر در شهر وين و در خانواده‌اي برجسته و روشنفکر به دنيا آمد و سال‌هاي نخست زندگي او همراه با اعضاي نخبگان فرهنگي پيش از جنگ وين سپري شد. او تحصيلاتش را در دانشگاه هامبورگ آغاز کرد اما به دانشگاه فرانکفورت تغيير مکان داد و در آنجا توانست مدرک دکتراي حقوق عمومي و بين‌الملل را در سال 1931 اخذ کند.
در حالي که او هنوز در فرانکفورت دانشجو بود، در روزنامه‌ جنرال آنزيگر شروع به کار کرد و تا حد سردبيري بخش خارجي و مالي پيشرفت کرد. او که به عنوان نويسنده‌اي با استعداد شناخته مي‌شد، از جانب وزارت اطلاعات يک پيشنهاد کار دريافت کرد. او که شاهد ظهور قدرت نازي‌ها بود، مقاله‌اي فلسفي را در باب مذموميت نازيسم به رشته‌ تحرير درآورد. احتمالاً همين مقاله بود که باعث عزيمت او به انگلستان در سال 1933 شد. در سال 1937 بود که او به عنوان مشاور سرمايه‌گذاري صنايع انگليسي و خبرنگار چندين روزنامه‌ انگليسي از جمله فايننشال تايمز (تايمز مالي) که در آن زمان فايننشال نيوز (اخبار مالي) ناميده مي‌شد، به ايالات متحده رفت.

اولين کتاب او تحت عنوان پايان بشر اقتصادي در سال 1939 منتشر شد. در سال 1940، او به عنوان مشاور خصوصي امور کسب و کار و سياست‌هاي دولت که متخصص اقتصاد آلمان و سياست‌هاي خارجي بود، مطرح شد. از سال 1940 تا 1942، او استاد دانشکده‌ سارا لارنس بود و پس از آن به عنوان استاد رشته‌هاي فلسفه، تاريخ و علوم ديني در کالج بنينگتون در ورمونت مشغول به کار شد.
در نخستين مراحل همين دوران بود که نايب رييس جنرال موتورز از او براي ايجاد يک سازمان مدرن و بررسي آن چه که مديران بايد واقعاً انجام دهند، دعوت به عمل آورد. اگر چه در آن زمان، پيتر دراکر تقريباً هيچ تجربه‌اي در زمينه‌ کسب و کار نداشت اما تحليل‌هايش باعث انتشار کتاب مفهوم سازماني در سال 1946 شد که آينده‌ دراکر به عنوان يک نويسنده‌ حوزه‌ مديريت را تضمين کرد.
دوره‌ زماني 1972-1950، دوران نگارش، آموزش و مشاوره بود. همچنين او استاد رشته‌ مديريت در دانشکده‌ بازرگاني نيويورک بود. در سال 1971 او به عنوان استاد رشته‌ علوم اجتماعي و مديريت دانشکده‌ کلارمونت منصوب شد که نقش بسزايي در شهرت او داشت. در سال 1994، او يک کرسي را دانشگاه هاروارد اخد نمود.
دراکر عناوين افتخاري زيادي را از دول اطريش و ژاپن و همچنين 22 دکتراي افتخاري را از دانشگاه‌هاي بلژيک، ژاپن، اسپانيا، سوييس، انگلستان و ايالات متحده کسب کرده است. او عضو انجمن علوم آمريکا، عضو افتخاري آکادمي ملي، عضو آکادمي هنر و علوم و عضو آکادمي‌هاي مديريت انگلستان، ايالات متحده، ايرلند و سازمان‌هاي بين‌المللي بوده است. چهار فرزند و شش نوه از او بر جاي مانده است.

تفکر کليدي آثار مديريتي دراکر به لحاظ پوشش موضوعات و شفافيت موجود، منحصر به فرد هستند. با داشتن بالغ بر 33 کتاب، ما تنها مي‌توانيم اندکي از تفکر او را در اينجا بيان نماييم. آثار اوليه‌ او نقش مهمي در ايجاد آن چه داشتند که روش مديريت را شکل مي‌دهد؛ آثار بعدي او به پيچيدگي‌ها - و مضامين مديريتي - دوران پس از عصر صنعتي، دهه‌ 1980 و پس از آن مي‌پردازند. با توجه به طيف کارهاي دراکر، ما در اينجا به معرفي برخي از کتب او پرداخته‌ايم.
پايان بشر اقتصادي - 1939
پايان بشر اقتصادي، به طور عام متمرکز بر سياست و اقتصاد دهه‌ 1930 و به طور خاص متمرکز بر ظهور نازيسم است. دراکر در اين زمينه هشدار داده بود و پيش‌بيني کرده بود که هيتلر با استالين متحد خواهد شد. اين نخستين کتاب او به زبان انگليسي بود و جي. بي. پرايستلي که نويسنده‌اي برجسته است، درباره‌ آن مي‌گويد: اين با تأثيرگذارترين و ترغيب‌کننده‌ترين کتابي است که درباره‌ بحران جهان خوانده‌ام. بالاخره، نوري روشن در هرج و مرج تاريکي تابيد.
پس از آن، کتاب آينده‌ بشر صنعتي (1942) منتشر شد که در آن شکست هيتلر مفروض گرديده بود و ضمن پرداختن به دوران صلح، در مورد خطرات رويکرد برنامه‌ريزي بر مبناي انکار آزادي هشدار داده شده بود. اين کتاب توجه منتقداني را به خوب جلب کرد که استدلال مي‌کردند اين کتاب علم اقتصاد را با علوم اجتماعي ترکيب کرده است. در حقيقت، اين نخستين کتابي بود که در حوزه‌ اقتصادي و اجتماعي به سازمان‌ها مي‌پرداخت. همچنين، اين کتاب مبناي علاقه‌مندي دراکر به مديريت به ويژه همکاري او با شرکت جنرال موتورز شد.
مفهوم سازمان - 1946
وقتي جنرال موتورز، از دراکر دعوت کرد تا گزارشي در مورد اين شرکت تهيه کند، انتظار مي‌رفت که اين گزارش به موفقيت‌هاي در حال رشد آن اختصاص يابد. اما آن چه که در عمل پديدار شد، کاملاً متفاوت بود و اگر چه به موفقيت پرداخته بود اما نگاهي هم به آينده داشت.
جنرال موتورز اين فرصت را در اختيار دراکر قرار داد تا نظريه‌اي که قبلاً در کتاب آينده‌ بشر اقتصادي مطرح کرده بود يعني اين که سازمان هم داراي يک سيستم اجتماعي است و هم يک سيستم اقتصادي را بيازمايد. مفهوم سازمان به اين موضوع مي‌پرداخت که آن چه در گذشته کارآمد بوده است - يک سيستم قابل اعتماد از سياست‌ها و رويکردهاي هدفمند در تمامي لايه‌هاي سازماني - در رقابت آتي جهان، ارزش‌هاي متغير اجتماعي، اتوماسيون، تلاش براي کيفيت و توسعه‌ کارکنان آگاه نيز کارآمد خواهد بود.
او چنين استدلال کرده بود که خط مونتاژ کاملاً ناکارآمد است زيرا فعاليت‌هاي آن در کندترين زمان ممکن انجام مي‌شوند. عدم انگيزه بسيار شديد بود زيرا هيچ کس نتيجه‌ نهايي کارش را نمي‌ديد. لايه‌هاي بروکراسي روند تصميم‌سازي را کند کرده بود، روابط نيروي کار را مخدوش نموده بود و هيچ نقشي را براي ايجاد يک «کارخانه‌ خودفرما» ايفا نکرده بود (اين عبارتي بود که دراکر در مورد نيروي کار داراي قدرت و اختيار استفاده مي‌کرد). موضوعي که دراکر گزارش کرده بود، مزاياي فعاليت‌هاي غيرمتمرکز بود - موضوعي که منتقدان به سرعت آن را ستودند و سازمان به سرعت شروع به تقليد از آن کرد - و در عين حال اعلام کرد که سلسله مراتب دستورات و کنترل‌ها در جنرال موتورز آن قدر کند هستند که نمي‌توانند نسبت به آينده‌اي سريعاً در حال تغيير واکنش نشان دهند.
تفاوت اساسي ميان دراکر و جنرال موتورز اين بود که جنرال موتورز، نيروي کار را يک عامل هزينه در قبال سود مي‌دانست در حالي که دراکر، افراد را منبعي مي‌دانست که اگر بيشتر در شغلشان دخالت داده مي‌شدند و از انجام کارشان احساس رضايت مي‌نمودند، بهتر مي‌توانستند مشتريانشان را راضي کنند. مفهوم سازمان تا چندين دهه به عنوان کتابي برتر در زمينه‌ اعطاي اختيارات و مديريت خود تلقي مي‌شد. اگرچه آلفرد اسلوان - مدير عامل و منبع قدرت و موفقيت جنرال موتورز - زماني براي خواندن کتاب دراکر نداشت اما دراکر در اوايل دهه‌ 1950 به اسلوان توصيه کرد تا يک دانشکده‌ اداري و اجرايي ايجاد کند. انتقاد او از اسلوان بسيار شفاف بود و معتقد بود که او رهبري را فداي قواعد خاص اداري مي‌کند. اسلوان پاسخي سنجيده از دراکر دريافت کرده بود و اين در حالي بود که در آن زمان جنرال موتورز بزرگ‌ترين و يکي از موفق‌ترين شرکت‌هاي جهان بود. در سال 1963، دراکر کتاب سالهاي عمرم در جنرال موتورز‌ را منتشر کرد و انتقادي علمي را از فلسفه‌ جنرال موتورز مطرح کرد بر اين مبنا که در اين شرکت توجه اندکي به افراد مي‌شود زيرا آنها حتي به سيستم‌هايي که خود پياده کرده‌اند نيز توجه چنداني نمي‌کنند.
ديگر تاثير کتاب مفهوم سازمان، تعيين مديريت به عنوان يک رشته‌ تحصيلي بود و باعث ظهور ديدگاه‌هاي زير شد:
• مسئوليت اجتماعي و زيست محيطي سازمان؛
• رابطه‌ ميان فرد و سازمان؛
• نقش مديريت ارشد و فرآيند تصميم سازي؛
• نياز به آموزش مستمر و بازآموزي مديران با تمرکز بر مسئوليت آنها در قبال توسعه‌ خود؛
• ماهيت روابط کار؛
• ضرورت ارتباط با جامعه و مشتريان
جالب است که صنعت ژاپن به اين پيام‌ها توجه کرد و صنعت آمريکا آنها را ناديده گرفت.
روش مديريت - 1954
روش مديريت، دومين کتاب دراکر در باب مديريت بود و او را به عنوان رهبر اين حوزه معرفي کرد. اين کتاب براي چندين دهه، روندهايي را در مديريت ايجاد نمود و باعث شهرت عقايدي شد که او در اين کتاب مطرح کرده بود. هنوز هم بسياري از افراد، آن را يک کتاب تاثيرگذار مديريتي مي‌دانند.
دراکر مي‌گويد که براي موجوديت کسب و کار تنها يک هدف وجود دارد يعني خلق مشتري. او چنين استدلال مي‌نمايد که اين ساختار داخلي، کنترل‌ها، سازمان‌دهي و رويکردها نيستند که کسب و کار را را جاري و روان مي‌سازند بلکه اين مشتري است که با پرداخت پول و تصميم‌گيري در مورد اين که چه چيزي مهم است، اين نقش را ايفا مي‌نمايد. او هشت حوزه را مشخص مي‌کند که بايد اهداف خود را در آنها تدوين و عملکرد خود را در آنها سنجيد:
• موقعيت بازار
• نوآوري
• بهره‌وري
• منابع فيزيکي و مالي
• سودآوري
• عملکرد و توسعه‌ مديران
• عملکرد و نگرش کارکنان
• مسئوليت‌پذيري عمومي
احتمالاً، روش مديريت بهترين يادآور اصول مديريت بر اساس اهداف و خودکنترلي است - يک فرآيند مديريتي که به عنوان مبناي نظريه و روش مديريت پذيرفته شده است.
همچنين اين کتاب هفت وظيفه را براي مديران فردا تعيين مي‌کند. مدير بايد:
 
• بر اساس اهداف مديريت کند؛
• ريسک‌پذير باشد و اجازه دهد چنين تصميمات مربوط به ريسک‌پذيري در پايين‌ترين سطح سازمان اتخاذ شوند؛
• بتواند تصميمات استراتژيک اتخاذ کند؛
• بتواند تيمي يکپارچه ايجاد کند که اعضاي آن قادر به مديريت و سنجش عملکرد خود و نتايج مربوط به اهداف کلي هستند؛  
• بتواند اطلاعات را به سرعت و به روشني مبادله کند و در کارکنان ايجاد انگيزه نمايد تا تعهد و مشارکت آنان را به دست آورد؛
• بتواند کسب و کار را يک مجموعه‌ کلي بداند و آن را با وظايف خود تلفيق کند؛
• بتواند محصول خود را در قالب کل محيط صنعتي بگنجاند و ببيند که چه چيزي مهم است و چه چيزي را بايد مد نظر قرار داد. اين ديدگاه بايد به توسعه‌ شرکت در بازار يا کل کشور بيانجامد و مدير بايد شروع به بررسي پيشرفت‌هاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي جهان بنمايد.
مديريت: وظايف، مسئوليت‌ها، روش‌ها - 1974
در کتاب مديريت: وظايف، مسئوليت‌ها، روش‌ها که به اين موضوع مي‌پردازد که مديريت از کجا آمده، هم اينک در کجا قرار دارد و بايد به کجا برود، بخش اعظم کار انجام شده در کتاب روش مديريت روزآمد شده، توسعه يافته و تجديد نظر شده است. اين کتاب حاوي انبوهي از مثال‌هاي بين‌المللي است و اصولي را براي مديران و مديريت تدوين مي‌کند. اين يک کتاب جامع مديريتي است.
با گذر از کارهاي اوليه، دراکر وظيفه‌ مديران را بر اساس پنج کار اصلي تعيين مي‌نمايد. مدير بايد:
 
• اهداف را تعيين کند؛
• سازمان‌دهي نمايد؛
• ايجاد انگيزه کند و با ديگران ارتباط برقرار نمايد؛  
• بسنجد؛
• فراد از جمله خودش را توسعه دهد. وظايف مديريت ارشد عبارتند از:
• تعيين هدف کسب و کار؛
• تدوين استانداردها؛
• ايجاد و استمرار سازمان‌دهي افراد؛
• انجام وظايف مدني و اجتماعي؛
• دانستن اين که در صورت لزوم بايد چه کارهايي را انجام دهد.
بسياري از افراد، کتاب مديريت: وظايف، مسئوليت‌ها، روش‌ها را بهترين اثر دراکر مي‌دانند.
عصر گسست - 1969 (چاپ مجدد در سال 1992)
در کتاب عصر گسست است که دراکر تغييراتي را تشريح مي‌نمايد که 23 سال قبل در جنرال موتورز پيرامون آنها هشدار داده بود. او در مقدمه‌ اين کتاب مي‌نويسد: اين کتاب به ارزيابي روندها نمي‌پردازد بلکه گسست‌ها را ارزيابي مي‌کند. اين کتاب فردا را پيش‌بيني نمي‌کند بلکه به امروز مي‌نگرد. در اين کتاب، اين سوال مطرح نمي‌شود که «فردا به چه شکلي است؟» بلکه اين پرسش مطرح مي‌گردد که «براي ساختن فردا، بايد امروز چه کنيم؟
اين کتاب به عوامل تغييردهنده‌ اجتماع مي‌پردازد زيرا فن‌آوري نوين بر صنايع قديمي تاثير مي‌گذارد، ارزش‌هاي متغير جامعه بر رفتار مشتريان تاثير مي‌گذارند و بازار چهره‌اي بين‌المللي مي‌يابد. دراکر از خصوصي سازي حمايت مي‌کند و به ناکارآمدي دولت در رهبري و ترغيب به تغيير اشاره مي‌کند. او نقش سازمان در جامعه و در عصر گسست را ارزيابي مي‌کند و به روش‌هاي متفاوت مديريت کارکنان آگاه مي‌پردازد.
مديريت در زمان تلاطم - 1980
موضوعات مطرح شده در کتاب عصر گسست، يک دهه بعد در کتاب مديريت در زمان تلاطم‌ مورد تجديدنظر قرار گرفتند. تغيير، ابهام و تلاطم، موضوعات اصلي هستند که دراکر آنها را به عنوان واقعيت‌هاي جديد شرايط متغير جمعيتي، بازارهاي جهاني و نيروي کار «مختلط » مطرح مي‌کند.
دراکر چالش‌هاي مديريت جزء، متوسط و ارشد را اين چنين تشريح مي‌کند:
• در سازمان‌هاي علمي، سرپرست بايد يک «ياور»، يک «منبع» و يک «معلم» باشد.
• واژه‌ مديريت مياني در حال بي‌معنا شدن است و بايد آموخت که چگونه با افرادي کار کرد که خط مستقيمي براي کنترل آنها وجود ندارد، بايد به صورت فرا ملي کار کرد و سيستم‌ها را خلق، حفظ و اداره کرد - که هيچ يک از آنها وظايف مديريت مياني نيستند.  
• اين مديريت ارشد است که با چالش تعيين مسير سازماني و مديريت اصول سازماني مواجه است. اين مديريت ارشد است که بايد سازمان خود را بازسازي نمايد تا از عهده‌ چالش‌ «تغييرات بنيادي» يعني تغيير در ساختار جمعيت و پويايي‌هاي جمعيت برآيد. 
•  اين مديريت ارشد است که بايد نگران تلاطم‌هاي محيط، ظهور اقتصاد جهان و ظهور جامعه‌ کارکنان باشد و اين در حالي است که سازمان نيازمند مراقبت‌هاي او براي هدايت فرآيندهاي سياسي، مفاهيم سياسي و سياست‌هاي اجتماعي است.
دراکر آن را براي نخستين مرتبه گفت
بخشي از موفقيت دراکر و طولاني بودن موفقيتش در عرصه‌ مديريت، بدان دليل بوده که او اولين کسي بود که روندهايي را در مديريت معرفي کرد که بعدها ديگران به آنها توسل جستند. بسياري از تحقيقات به مطالبي ارجاع مي‌شوند که دراکر 10 يا حتي 20 سال پيش نوشته است. جالب است بدانيم که دراکر يکي از ابعاد کليدي رهبري را زمان‌بندي امور مي‌دانست. در واقع او هميشه پيش‌بيني‌هايي مي‌کرد که 10 سال از زمان خودش جلوتر بودند.
بخش زير برگرفته از کار کلاترباک و کرينر است که کار جيمز اوتول استاد رشته‌ مدير دانشگاه کاليفرنياي جنوبي را خلاصه کرده بودند. اوتول مي‌گويد، دراکر نخستين کسي بود که:
 
• نقش مديران ارشد را به عنوان حافظان فرهنگ سازماني برشمرد؛
• از مشاوره، برنامه‌ريزي دوره‌ شغلي و توسعه‌ مديريت به عنوان وظايف مديريت ارشد نام برد؛
• اظهار داشت که موفقيت منوط به نگرش ابراز شده توسط مدير عامل است؛  
• نشان داد که ساختار از استراتژي پيروي مي‌کند؛
• کاهش طبقات مديريتي ميان مديريت ارشد و مديريت جزء را پيشنهاد کرد؛  
• گفت که موفقيت برگرفته از التزام به مباني است؛
• اظهار داشت که هدف اصلي سازمان بايد خلق مشتري باشد؛  
• گفت که موفقيت با حساسيت مشتريان و بازاريابي محصولات نوآورانه رشد مي‌کند؛
• اظهار داشت که کيفيت به معناي سنجش بهره‌وري است؛  
• ظهور کارکنان آگاه و مطلع را تشريح کرد؛
• اظهار داشت که در دوران پس از عصر صنعتي به رويکردهاي جديد مديريتي نياز است.شايان ذکر است که دراکر ضمن اعلام ظهور کارکنان آگاه در دوران پس از عصر صنعتي، رشد مستمر مديريت مياني را پيش‌بيني کرده بود. البته تاکنون چنين چيزي به طور کامل محقق نشده و بايد گفت که تاکنون اين پيش‌بيني دراکر غلط بوده است.
ديدگاه‌هاي دراکر
در باب کسب و کار:
کسب و کار با نام، موقعيت يا شرايط يک شرکت تعريف نمي‌شود. کسب و کار بر اساس آن چه تعريف مي‌شود که مشتريان را در زمان خريد کالاها و خدمات راضي مي‌کند. مديريت: وظايف، مسئوليتها، روش‌ها
در باب رهبري:
هيچ جايگزيني براي رهبري وجود ندارد. اما مديريت نمي‌تواند رهبران را بيافريند. مديريت تنها مي‌تواند شرايطي را خلق کند که تحت چنين شرايطي کيفيت‌ رهبري اثربخش مي‌شود؛ يا مي‌تواند رهبري بالقوه را سرکوب کند. روش مديريت
در باب مديريت
آن چه مدير را از ديگران متمايز مي‌کند، سطح تحصيلات او مي‌باشد. يکي از کمک‌هايي که انتظار مي‌رود مدير ارايه نمايد، نظر دادن و توانايي اجرايي نظراتش است. نگرش و مسئوليت‌پذيري اخلاقي است که مدير را تعريف مي‌نمايد. روش مديريت

در باب تصميم‌سازي
در قبال اتخاذ نصميمات مديريتي، کار مهم و دشوار، هرگز يافتن پاسخ صحيح نيست بلکه يافتن پرسشي صحيح است. پاسخ صحيح به پرسشي غلط، اگر خطرناک نباشد حداقل بيهوده است. روش مديريت
در باب کارکنان آگاه:
به طور فزاينده‌اي، کارکنان آگاه و مطلع فردا بايد ارزش‌ها، اهداف و سياست‌هاي سازمان خود را بدانند و آنها را بپذيرند. ارزيابي مديريت
چنين کارکناني مي‌دانند که براي دستيابي به درآمد و فرصت وابسته به سازمان خود هستند و بدون سرمايه گذاري سازمان - يک سرمايه گذاري کلان - هيچ فرصتي براي آنها به وجود نمي‌آمد. اما آنها نيز مي‌دانند که سازمان نيز به همين اندازه وابسته به آنان است. (عصر گسست)
پيتر دراکر در يک نگاه
دراکر که يکي از افراد مهم در نظام آموزشي حوزه‌ کسب و کار است، همواره خود را از جريان اصلي تحصيلات در زمينه‌ مديريت دور نگاه مي‌داشت. او درباره‌ خودش گفته است: «من هميشه فردي گوشه‌گير و منزوي بوده‌ام. من در خارج از سازمان‌ها بهترين شکل کار مي‌کنم. کارآيي من در خارج از سازمان‌ها است. من مديري ضعيف خواهم بود. اميدي هم ندارم که خوب باشم. کار سازماني مرا به مرگ رهنمون خواهد ساخت. من ترجيح مي‌دهم يک فرد خارج از سازمان باشم.
ممکن است او فردي خارج از سازمان باشد اما مفسران قوياً به تواضع، آرامش و اين حقيقت در مورد او اشاره مي‌کنند که هرگز انتقادي منفي نکرده است و همواره انتقادهايش را به شکلي مؤدبانه و سازنده مطرح کرده است.
آثار اوليه‌ او، آن گونه که خوانندگان دهه‌هاي 1950، 1960 و 1970 را جذب مي‌کردند، خوانندگان امروزي را جذب نمي‌کنند. اما همين موضوع هم باعث اعتبار او است. تفکر او به منطق رايج در وراي فلسفه و روش مديريت نوين تبديل شد.
آن چه که يک خواننده‌ امروزي را تهييج مي‌کند، قدرت نگارش، موضوعات مهم انتخابش شده توسط او و شفافيت او در قبال بيان موضوعات است. بايد به خاطر داشت که کتب مناسب و قابل خواندن در باب مديريت بسيار معدود بودند و فاصله‌ زماني زيادي ميان نگارش مفهوم سازمان و روش مديريت وجود داشت. متون ويژه‌ مديران معمولاً بر مهندسي فني و صنعتي متمرکز بودند و آن قدر پيچيده بودند که نه خوانندگان زيادي داشتند و نه به اندازه‌ آثار دراکر تاثيرگذار بودند.
«براي بسياري از رهبران کسب و کار در جهان، او همچنان پيش‌کسوت نظريه‌هاي مديريت نوين است نه به اين دليل که مي‌تواند ادعا کند بنيانگزار مفاهيم خاصي همچون مهندسي مجدد يا مديريت کيفيت جامع بوده بلکه به اين دليل که توانايي بي‌نظيري در استفاده از مفاهيم رايج در قبال تجزيه و تحليل چالش‌هاي مديريت و شرايط مديران داشته است.» («مصاحبه با پيتر دراکر»، فايننشال تايمز)
يکي از دستاوردهاي دراکر ريشه در اين حقيقت دارد که او به عنوان يکي از هواداران مکتب دانشکده‌ حقوق بشر، ارزش رويکرد علمي تايلور را درک کرده بود و توانست ميان اين دو رويکرد توازن برقرار کند. مديريت بر مبناي اهداف، تلفيقي کارآمد از هر دو مکتب بود که اهميت زيادي براي فرهنگ و اين حقيقت قايل شده بود که سازمان‌ها نه بر مبناي نگرش ديکته شده به آنها بلکه بر اساس نگرشي مشترک در قبال آينده، بايد در کنار هم حفظ شوند.
بنابراين، اگرچه دراکر لقب «استاد استادان» را به تايلور نسبت داده بود اما دنياي مديريت همواره اين لقب را شايسته‌ خود او مي‌داند. توانايي او در مشاهده‌ مديريت همراه با تاريخ طولاني آن در يک محيط گسترده‌ سياسي و اجتماعي، به ندرت در ميان ديگر محققان و نويسندگان حوزه‌ مديريت ديده مي‌شود. دراکر عليرغم تواناييش در روشن ساختن پيچيدگي‌هاي ظاهري مديريت براي ميليون‌ها نفر در سراسر جهان، همان طور که خودش مي‌گويد فردي واقعاً تنها بوده است.
براي اطلاعات بيشتر
آثار مهم دراکر  :آينده‌ بشر صنعتي: رويکردي محافظه‌کارانه - 1965
‌روش مديريت - 1954
مديريت براي نيل به نتايج: وظايف اقتصادي و تصميمات ريسک‌پذير - 1964
مفهوم سازمان - 1964
مديريت اثربخش - 1969
فن‌آوري، مديريت و جامعه - 1970
مديريت: وظايف، مسئوليت‌ها و روش‌ها - 1973
مديريت در زمان تلاطم - 1980
جهان متغير مديريت - 1982
نوآوري و کارآفريني: روش و اصول - 1985
مرزهاي مديريت: جايي که تصميمات فردا بايد امروز اتخاذ شوند - 1986
مديريت سازمان‌


منبع: نشريه ميثاق مديران

نویسنده: Hossein Torabi ׀ تاریخ: چهارشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۸۸ ׀ موضوع: مشاهیر مدیریت ׀