پسر یک مزرعه ‌‌دار


یادداشتهای پسر یک مزرعه ‌‌دار

بوی خدا

مادرم در مزرعه پیاز می کند. تنش بوی پیاز گرفته. دلش بوی بهشت؛ بوی خدا!


برچسب‌ها: مزرعه نوشتها, موبایل نوشتها, مادرم
ادامه مطلب
نویسنده: Hossein Torabi ׀ تاریخ: دوشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۱ ׀ موضوع: ׀

پا به پای شالیکار؛ قدم اول، در حیاط منزل شالیکار

باز هم سالی دیگر و فصلی دیگر برای کشاورزی. بهار هزار رنگ و رنگ رنگ از راه رسید و فصل شالیکاری آغاز شد.

پریروز فصل شالیکاری رسمأ در حیاط منزل عمو شمسعلی کلید خورد. هنگامی که مادرم به اتفاق زن عمو‌ها بذر شالی را از کیسه‌ها خارج کردند و در دیگ‌های پر از آب ریختند تا بعد از چند روز خیس خوردن بذرها آنها را  بر زمین بریزند و بعد از جوانه زدن آماده انتقال به خزانه در هفته‌های بعد نمایند.

قدم اول به خوبی و خوشی برداشته شد. پس همچون سال‌های گذشته با ما همراه باشید در "پا به پای شالیکار".

امیدوارم بتوانم تا پایان فصل شالی با تصاویر و گزارش‌های تصویری‌ام گوشه‌هایی از زحمات شالیکاران را به تصویر بکشم. هر چند؛ بقول حضرت عطار علی‌الرحمه: "حدیث عشق در دفتر نگنجد."


برچسب‌ها: شالیزار, مادرم, پا به پای شالیکار, گزارش تصویری
نویسنده: Hossein Torabi ׀ تاریخ: پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۱ ׀ موضوع: ׀

باز هم؛ بوی بهار، بوی زندگی...

پس از ماه‌ها، چند روز پیش موقع خوردن عصرانه درب اطاق را باز کردیم.

مادرم این کار را کرد. سفره عصرانه معمولأ یک ساعتی پهن است، تا اهالی منزل یکی یکی از راه برسند و اهل سفره را تکمیل کنند.

یکی از دانشگاه می‌آید. آن یکی از کلاس زبان. یکی از دامداری بر‌می‌گردد. آن یکی از سر مزرعه. خواهرها از منزل‌شان به همراه قیل و قال بچه‌ها.

هوا به تمام معنا بهاری شده. آفتاب مهربان. گرم و تابان. بعد از زمستان می‌چسبد، رفتن به پشواز بهاران.

فصل کاشتن سبزی هم شده. البته خیلی از سبزی‌ها موقع وجین‌شان شده.

سر سفره عصرانه مادرم ناگهان می‌گوید: توی این هوا در این آفتاب بهاری که هر گیاهی از زمین جوانه می‌زند و سر از خاک بر می‌دارد؛ مرده‌ها، مرده‌ها چرا سر از خاک برنمی‌دارند؟!

من. چشم در نگاه مادرم می‌دوزم. نگاهی که از درب باز اطاق به آسمان، به آبی بیکران خیره شده!


برچسب‌ها: مادرم, فصل بهار
نویسنده: Hossein Torabi ׀ تاریخ: پنجشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۰ ׀ موضوع: ׀